خاطرات دانش آموز شهيد محمود نظام‌زاده

دانش آموز شهيد محمود نظام‌زاده تو فكر بود اصلاً حواسش به سر و صداها، خندها و گريه‌ها نبود. دست رو شونَه‌ش گذاشتم «محمود امشب حسابي منوّر شدي حواست باشه ما رو قال نذاري ها!» «اي بابا ما و اين حرفا، دست وَردار!» علي گفت: «راست مي‌گه » به شوخي هم كه شده، قرار گذاشتيم دست … ادامه خواندن خاطرات دانش آموز شهيد محمود نظام‌زاده